سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من یک زن هستم

سلام
الهی شکر اوضاع همچنان خوب است و ما دعوا نداشتیم. البته یک بحث داشتیم ؛ به من توهین کرد اما توانستم خودم را کنترل کنم و چشم پوشی کردم. البته تا 24 ساعت با او سرسنگین بودم. تازه یادگرفتم  اینجور باشم یعنی وقتی اذیتم کرد سرسنگین شوم. اخر بابا من هم آدم هستم ببو گلابی نیستم که! باید عکس العمل نشان داد یعنی:" من فهمیدم و ناراحت شدم!" آخر قبلا خیلی زود  میبخشیدم و فراموشش میکردم و انگار نه انگار ولی طی این چند سال زندگی به این نتیجه رسیدم که هیچ فایده ای ندارد! بلکه طرف را پر رو تر هم میکند. بنابراین هم او باید ادب شود هم من باید  سنگین باشم و برای خودم احترام قائل شوم.
زن و شوهر باید همدیگر را تربیت کنند!
خیلی میترسم...از آینده...خدایا!


نوشته شده در شنبه 90/7/30ساعت 10:42 صبح توسط یک زن نظرات ( ) | |

سلام
امروز تقریبا دو هفته ای میشود که دعوا نداشته ایم.
و من حالم خیلی خوب است:)
وقتی داشتم صبح بدرقه اش میکردم حس کردم چقدر دوستش دارم و چقدر دلم برایش تنگ میشود.
امروز دیر می آید خانه و من میتوانم به همه ی کارهای عقب افتاده ی خانه برسم.
وقتی در خانه هست حس میکنم نمیتوانم کارهایم را مدیریت کنم و همه اش باید مواظب او باشم که موردی اذیتش نکند یا جواب خواسته هایش را به موقع بدهم!
خدایا چی میشد که دیگر در خانه دعوا راه نمی انداخت؟!
من خیلی سعی میکنم دعوا نشود اما خوب گاهی صبرم به خاطرکارهای زیاد  خانه کم میشود. البته من تقریبا هیچ وقت شروع کننده نبوده ام اما وقتی خسته هستم نمیتوانم خوب بحث را جمع کنم! خوب من هم آدمم دیگر!
من قرار بود حنس لطیف باشم مثلا!
چیزی شبیه"ریحان"
نه؟


نوشته شده در شنبه 90/7/23ساعت 9:4 صبح توسط یک زن نظرات ( ) | |

به نام خدا
من خسته ام؛ خیلی خسته!
کار خانه مرا بسیار خسته میکند.
به یک بنده خدایی میگفتم از بس ظرف شسته ام دستهایم درد میکند. او گفت: ظرف را که همه ی زنها میشورند!
کاش شوهرم کمی به من در کار خانه کمک میکرد. خانه ی ما بزرگ است و خیلی کار دارد. فقط و فقط جارو کردن و شستن حیاط 2 ساعت وقت میگیرد کارهای دیگر که هیچ!
آقای شوهر حتی یک استکان هم آب نمیکشد! حتی ظرفهایی که خودش از آن استفاده کرده!
مگر چه اشکال دارد مرد در کار خانه کمک کند؟
به او که میگویم کمکم کن میگوید:
اگر ظرف بشورم فکر میکنم زن ذلیل شده ام!
ای خدا!


نوشته شده در دوشنبه 90/7/18ساعت 9:27 عصر توسط یک زن نظرات ( ) | |

سلام
از اسم وبلاگم هم معلوم است؛
من یک زن هستم.
یک سری اختلافات با شوهرم دارم و از آنجایی که نمیتوانم با کسی درد دل کنم تصمیم گرفتم حرف هایم را اینجا بزنم تا کمتر سنگینی اش آزارم دهد.
آه که انگار توی این دنیا قرار نیست هیچ چیزی سر جای خودش باشد!
قرار بود زن و شوهر مایه ی آرامش هم باشند ولی کو؟!
قرار بود زن و شوهر لباس هم باشند تا عیب ها و نقص های هم را بپوشانند! اما چه شد؟!
نمیدانم واقعا اگر شوهر عواطف همسرش را تامین نکند، زن بیچاره باید چه کند؟ هان؟ واقعا؟!
آنهم بک شوهر بد دل که تکان بخوری میگوید:
"ها؟ به کی علامت میدادی؟!"
خدایا زنرگی کردن را یادمان بده!
تا دیر نشده البته!
امضا: یک زن...


نوشته شده در یکشنبه 90/7/17ساعت 4:1 عصر توسط یک زن نظرات ( ) | |

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ