سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من یک زن هستم

حتی حالا هم که چند ماهه ازت جدا شدم، باز هم نمیتونم حرف های نیش دار و زخم زبون هات رو فراموش کنم!
تهمت هایی که زذی رو چطوری میتونی جواب بدی؟!
ها؟!
این تنهایی رو ترجیح میدم!
خیلی بی چشم و رویی!
وقتی سه ماه پیش مادر و پدرم تو تصادف مرحوم شدن عوض اینکه تسلیت بگی یا حداقل کاری به کارم نداشته باشی، اومدی سرخاک و با تمام پررویی میگی: ببین! آه من بالاخره تو رو گرفت!
وایییی! تو دیگه چه موجودی هستی!
خدایا! تنها چیزی که ازت میخوام اینه که تمام خاطرات تلخم رو از ذهنم پاک کنی!
خدایا دلم از شدت خاطرات تلخم مثل یه پرنده ای تو قفس زندانی شده! آزادم میکنی؟

خدایا روحم مثل قایقی تشنه ی دریاس! دریای آرامشم در فراموشی گذشته هاس! خدایا به آبم بیانداز! خداااااااااااااااااا!

 

 


نوشته شده در سه شنبه 91/8/9ساعت 10:47 صبح توسط یک زن نظرات ( ) | |

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ